امروز و در همین لحظه ی لعنتی، این وبلاگ را تعطیل می کنم و هر چه بد و بیراه بلد هستم می فرستم به روح و روان هرچه یاد و خاطره و عشق است...
دیگر این وبلاگ هم برایم آرامش بخش نیست... آرامم نمی کند.. هیچ چیز آرامم نمی کند.
می دانم کار خوبی نیست، می دانم ... اما الان این وبلاگ هم آزارم می دهد... نمی خواهم ببینمش.
جا داره بازم بهت بگم: خییییییییلی اسبی!
ما بیشتر...
بیچاره وبلاگ خانوما .... من اینهمه نوشتم که شماها زورتون به این وبلاگها رسیده برین به پارتنر شوهر نمیدونم یه بدبختی گیر بدین به وبلاگ چیکار دارین
شلم شوربا جان نمیشد...نمیشد...
اسبِ عزیزم نمی نویسی؟ پشیمانی ای چیزی؟ هوم؟